آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

آرمان دهقانی،عشق کوچولوی ما

آرمان در انتظاربرای آماده شدن کباب..

این عکس رو یه روز تعطیل، حیاط خونه بابا جون اینا گرفتم. اشتیاقت واسه خوردن کباب دیدنی بود        میگفتی:کباب ،منم کبـاب میخوااام،کباب آرمانیه.خودتم نشستی کنارش که از نزدیک به همه چی نظارت داشته باشی. وای خدا چقدر انتظار سخته،پس کی آماده میشه!! ..خخخخخ حرف دل آرمان شکمو         چیه بابایی چرا هی صدام میکنین؟؟ من تا کباب نخورم از اینجا تکون نمی خورم!!!!           ...
3 اسفند 1393

یادداشت

                  عزیز جانم،امسال جشن تولدت رو با تاخیر برگزار میکنیم.فدای تو مادر این کیک شکلاتی رو هم واسه امروز پختم ،باشد یاد آور روز شیرین تولد عزیزترینم                 ...
3 اسفند 1393

حکایت دوست و دوستی..

آقا آرمان عزیزم،عاشق بچه ها هستی ، هر بچه ای رو بیرون میبینی میگی دوسته و از دیدنشون خیلی  خیلی خوشحال میشی. اما چیزی که تازگی ها متوجه شدم  یه روز که با دایی مشغول بازی بودی،  کار اشتباهی رو انجام دادی و وقتی متوجه شدی دایی باهات سرسنگین شده،سریع رفتی پیشش و دستتو گذاشتی تو دستشو گفتی دوستی ی ی ی.. یه چیزی مثل معذرت خواهی.یعنی دایی دوباره باهام دوست شو ... وروجک، این دلبری ها رو از کجا یاد گرفتی نفس من دایی هم محکم بغلت کرد و بوسیدت و دوباره صدای بازی و خنده ..       ...
29 دی 1393

هدیه جدید مامان جون..

تا حالا کلی هدیه از مامان جون گرفتی ،از لباس گرفته تا اسباب بازی ..(مامان جونم،قربونت برم،ممنون ) این تازگی ها هم که خودتون دو تایی باهم رفته بودین خرید،سه دست لباس و یک جفت کفش خریدین. دردونه خیلیِِِِ عزیزی ها اما یه چیزه دیگه آقاااااااااا،اون روز گردش بیرون اینقد بهت خوش گذشته بود که شما حتی حاضر نشدی شب با ما به خونه بیایی       ...
27 آذر 1393

حرف هایی شیرین از جنس آرمان

این نه...... اینو می خوام منی......بستنی مامان:مامانی به منم بستنی میدی؟ آرمان:نیشه!..آمانه:نمیشه!..بستنی آرمانه مامان:آرمان هواپیما کجاست؟ آرمان:بالا.. بالا دفته یعنی بالا رفته،تو آسمون مامان:بابا جون کجاست؟ آرمان:بابا جو نون دفته و یا منی دفته  یعنی رفته نون بخره یا رفته بستنی بخره آرمان: گولا نه،بده..منه یعنی شکلات می خوام،بهم بده مامان :آرمان چیکار میکنی؟ آرمان:آبازی بالا کن...... بغلم کن کاشق بده..... قاشق بده وقتی یه وسیله ای ازت میخوام ماشینت کجاست؟ آرمان:ایناش،اینجاسته بیبیش.....بیسکوییت کلا عزیزم یه تحول بزرگ در ساختار زبان فارسی ایجاد کردی،یه دیکشنری جدیدی واسه خودت. ...
14 آذر 1393

دیگرچیزی تا دو سالگیت نمانده ..

جان دل م ؛ 21ماهگی ات مبارک گل گندم من. 1 سال و 9ماهه ی شیرین من .. دیگر چیزی تا دو سالگیت نمانده آقای کوچک.. دوســــتت دارم ! به اندازه ی تمام ثانیه های این 1 سال و 9 که گذرانده ایم ، دوستت دارم ... به اندازه ی تماااااام دنیا         و حالا، کلی بزرگ شده ای و فهیم، بیش از هر زمان دیگری. آزمون و خطا کردنت، این منظم بودن بی مثال ات، این مهربانی و تکرار کردن هایت را، همه شان را محو ام، محــــو تماشا.              حساسیت...
9 آذر 1393

6محرم1393

برایم جالب بود صبح که از خواب بیدار شدی اولین چیزی که از مادر درخواست کردی آب بود.. و این پیمانی بود که در آنجا همه با هم بستیم: یا صاحب الزمان،فرزندم را نذر یاری قیام تو می کنم. ان شا الله     ...
15 آبان 1393