حکایت دوست و دوستی..
آقا آرمان عزیزم،عاشق بچه ها هستی ، هر بچه ای رو بیرون میبینی میگی دوسته و از دیدنشون خیلی خیلی خوشحال میشی.
اما چیزی که تازگی ها متوجه شدم
یه روز که با دایی مشغول بازی بودی، کار اشتباهی رو انجام دادی و وقتی متوجه شدی دایی باهات سرسنگین شده،سریع رفتی پیشش و دستتو گذاشتی تو دستشو گفتی دوستی ی ی ی..یه چیزی مثل معذرت خواهی.یعنی دایی دوباره باهام دوست شو ...
وروجک، این دلبری ها رو از کجا یاد گرفتی نفس من دایی هم محکم بغلت کرد و بوسیدت و دوباره صدای بازی و خنده..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی