آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

آرمان دهقانی،عشق کوچولوی ما

کودکان مظلوم غزه

  راهپیمایی روز قدس آرمانم امیدوارم برگ زندگی امروزت ، خوب در خاطرت بماند .. چه بی رحمانه بر همه چیز تاخته ای در این مذبح تیره همه چیز پاره پاره است مهربانیم، اندیشه ام، احساسم، ایثارم، ایمانم، و از همه پاره پاره تر دلم .. ایا هیچ کدام ارزش ماندن نداشت چرا همه و همه بوسیله تو به هیچ گرفته شد ؟..     ...
6 مرداد 1393

کودکانه هایت و زبان اشاره

حالا یکسال و پنج ماهه هستی و کنجکاوی ها ت بدون مرز...و البته گاهی اوقات جسورانه و خطرناک.حتی یک لحظه هم نمی تونم ازت چشم بردارم.اعضا بدنت رو میشناسی ،بازی توی قصر بادی نزدیک خونمون رو خیلی دوست داری .وقتی میبینیش با ذوق میگی ماما..تاب تاب .کلمه های زیادی میگی .به همه چی اشاره میکنی و با یه لهجه غلیظ مخصوص خودت میگی این چیه؟؟       یه کتاب به نام فوتبالیست ها داری که خیلی دوسش داری هر چند دیگه خیلی با جیگر زلیخا فرقی نداره اما وقتی میخوای برات بخونم میری میاریشو میگی:ماما...توپ یعنی برام شعر یه توپ دارم قلقلیه رو بخون وهمینطورعکس  یه پسر کچل روشه که اشاره میکنی و میگی:نینی خرگوشکای پلاستیکیتو خ...
6 مرداد 1393

برای نیمه وجودم در روز مادر ..

... مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهایت دوستت دارم این گل هم هدیه لنا عزیزمه که مامان مهربونش ،بابایی رو سر کار دیده برای آرمان فرستاده.ممنون بهشت همين‌جاست ميان دستهاي تو وقتي به مهر باز مي‌شود براي به آغوش كشيدنم...   ايرج تمجيدي     ...
22 ارديبهشت 1393

تولد یک سالگیت مبارک عزیز مامان و بابا خیلی دوست داریم

  امروز دقیقا 1سالت شده ،تولدت مبارک.عزیز دلم . واسه تولدت یه جشن کوچیک 6 نفره گرفتیم . منو و شما بابایی و دایی جونا و مامانی. وقتی اهنگ تولد برات گذاشتم  شروع کردی به شادی کردن و بالا پایین پریدن.اینقد جیغ جیغ و ذوق کردی که نگو   .همیشه شاد و خندون باشی  نفس من.کیک تولدت انگری برد بود که تا گذاشتم رو میز انگشتتو درسته زدی داخل کیک بعدشم خوردی.نوش جان پسر نازم.شمع تولدتم همه با همدیگه فوت کردیم. لباسای نوزادیتو به دیوار زدیم و یه ریسه تولدت مبارک هم کشیدیم .بادکنک های رنگی هم باد کردیم و دادیم دستت که کلی باهاشون سرگرم شدی.بووووووووس همه زندگی من یک سالگیت دیگه کاملا ...
5 ارديبهشت 1393

بهار مبارک..عزیز دل مامان

عطر نرگس، رقص باد. نغمه شوق پرستوهای شاد.خلوت گرم کبوتران مست.نرم نرمک میرسد اینک بهار.خوش به حال روزگار. لحظه سال تحویل ساعت20:27:7 روز پنجشنبه بود. خونه بابا جون اینا بودیم.خیلی خوش گذشت.شما هم که کلا گل مجلس بودی و وسط سفره هفت سین نشسته بودی. لحظه ی سال تحویل دستای کوچولوتو گرفتیم تو دستامون و بعد سال تحویل شما رو بوسیدیم و عیدو بهت تبریک گفتیم .از خدای مهربون در سال جدید بهترین ها رو برات آرزومندم، گل بهاری من ...
5 ارديبهشت 1393

شمارش معکوس

شمارش معکوس برای اولین تولدت شروع شده... تو دلم پر از دلشوره شیرین...               انگار همین دیروز بود که برای اولین بار در آغوشم جا گرفت ...
15 بهمن 1392

آرمان و خاله دوست داشتنیش

  خاله آزیتا مهربون خیلی هم دیگه رو دوست دارین.تازه کلی چیزهای خوب از خاله یاد گرفتی .نمیدونم چه جوریه که هر چی خاله بگه همون لحظه سریع یاد میگیری اما از مامانی       ...
14 بهمن 1392