آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

آرمان دهقانی،عشق کوچولوی ما

سفرهای تابستانی 94 (3)- شمال

1394/6/17 11:44
نویسنده : مامان آرمان
1,254 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی از مشهد راه افتادیم،چون مسیر  به سمت شمال طولانی بود،شب رو بجنورد،منزل یکی از دوستان موندیم و صبح دوباره حرکت کردیم.در بین راه مشهد-بجنورد به جایی رسیدیم که قدم به قدم  لواشک میفروختند و مامان و بابام به این نتیجه رسیدن که اسم اینجا باید لواشک آباد باشهزیبا

وقتی وارد استان گلستان شدیم،تا چشم کار میکرد سرسبزی بود و من که حسابی سر ذوق اومده بودم همش  میگفتم:جنگلا رو ببین،کوه ها رو ببین،دریا رو ببین و همینطور البته جرثقیلارو ببین..زیبا

گرگان-علی آباد کتول-دریاچه کبودوال

علی آباد کتول-آبشار کبودوال

رامسر-دریاچه خزر

رامسر خیلی به من خوش گذشت،هر روز یه جایی در حال تفریح و گردش بودیم.یه روز دریا..

یه روز شهربازی..

یه روز بالای کوه-(یه جایی به نام سرولات که شهر رامسر و دریا پیش روته)خیلی زیباست

رامسر-سرولات

یه روز چابکسر(محل خرید و پرورش ماهی قزل آلا) و من به دنبال خروس.

آقا خروسه یواش برو،چرا داری اینقد سریع میری!!

یه روز هتل قدیم ،که من از مجسمه های شیر جلو در ورودی خیلی خوشم اومد و از بابایی خواستم منو سوارشون کنه.

یه روز گردش تو باغ کیوی و همینطور یه چیز دیگه که منو خیلی ذوق زده کرده بود،اسب سفیدی بود که داخل باغ بود و من با دست خودم بهش غذا دادم.ما خونه دوست خانوادگیمون مهمون بودیم،و عمو که میدونست من چقد اسبی خان رو دوست دارم، بعدازظهرا میگفت : آرمان بیا بریم دیدن اسبی خان(من همه اسب ها رو با این اسم صدا میکنم) و من کلی خوش خوشانم میشد.

 سفر بسیار عالی و دلچسب و پر از خاطره بود عزیزکمبوسمحبت

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)