آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

آرمان دهقانی،عشق کوچولوی ما

بهار مبارک..عزیز دل مامان

عطر نرگس، رقص باد. نغمه شوق پرستوهای شاد.خلوت گرم کبوتران مست.نرم نرمک میرسد اینک بهار.خوش به حال روزگار. لحظه سال تحویل ساعت20:27:7 روز پنجشنبه بود. خونه بابا جون اینا بودیم.خیلی خوش گذشت.شما هم که کلا گل مجلس بودی و وسط سفره هفت سین نشسته بودی. لحظه ی سال تحویل دستای کوچولوتو گرفتیم تو دستامون و بعد سال تحویل شما رو بوسیدیم و عیدو بهت تبریک گفتیم .از خدای مهربون در سال جدید بهترین ها رو برات آرزومندم، گل بهاری من ...
5 ارديبهشت 1393

شمارش معکوس

شمارش معکوس برای اولین تولدت شروع شده... تو دلم پر از دلشوره شیرین...               انگار همین دیروز بود که برای اولین بار در آغوشم جا گرفت ...
15 بهمن 1392

آرمان و خاله دوست داشتنیش

  خاله آزیتا مهربون خیلی هم دیگه رو دوست دارین.تازه کلی چیزهای خوب از خاله یاد گرفتی .نمیدونم چه جوریه که هر چی خاله بگه همون لحظه سریع یاد میگیری اما از مامانی       ...
14 بهمن 1392

سورپرایز پسرم در ماهگرد 10 ماهگی.مبارکت باشه عزیز دلم

این روزها اولین گام های کوچکت را برمیداری.گام های کوچک و لرزان اما پر اراده بر روی زمین پهناور خدا. چند روزی هست که سعی میکنی بدون اینکه دستت رو به جایی بگیری وایستی.یکی دو قدم هم بر میداری و منو بابایی کلی ذوق زده میشیم و شما هم با افتخار به ما نگاه میکنی.یه کفش سوتی هم داری که خیلی ازشون خوشت میاد .قربونت برم عزیزم. منو بابایی هم دستاتو میگیریم وبا همدیگه  تو خونه قدم میزنیم. به پسرم:  نازنینم قدمهایت همیشه پابرجا،استوار،بدون لغزش،درست،صادق و توانا و از روی دانایی ...
4 دی 1392