آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

آرمان دهقانی،عشق کوچولوی ما

جشن بادبادک ها

                            16مهر،روز جهانی کودک، کنار ساحل جشن بادبادک ها بود،خاله مهربونم واسه شما و علی بادبادک خریده بود،همگی با هم ساعت 4 عصر رفتیم ،باید بگم که اونروز عالی بود و خیلی به شما دوتا و البته ما خوش گذشت،محو اونهمه بادبادک تو آسمون شده بودین،یه خورده که هوا تاریک شد،آتیش بازی هم شروع شد و شما کلی ذوق کردین و درخواست اینکه:دوباره،دوباره..با علی جونی تلاش میکردین که بادبادکاتونو هوا کنین و البته تلاشتون پابرجا.. بعدم که نقاش کوچولوها در حال زدن طرح و رنگی شدن دست هاتون و در آخر هم ساحل گردی و بدو ب...
18 مهر 1394

سفرهای تابستانی 94 (3)- شمال

وقتی از مشهد راه افتادیم،چون مسیر  به سمت شمال طولانی بود،شب رو بجنورد،منزل یکی از دوستان موندیم و صبح دوباره حرکت کردیم.در بین راه مشهد-بجنورد به جایی رسیدیم که قدم به قدم  لواشک میفروختند و مامان و بابام به این نتیجه رسیدن که اسم اینجا باید لواشک آباد باشه وقتی وارد استان گلستان شدیم،تا چشم کار میکرد سرسبزی بود و من که حسابی سر ذوق اومده بودم همش  میگفتم:جنگلا رو ببین،کوه ها رو ببین،دریا رو ببین و همینطور البته جرثقیلارو ببین.. گرگان-علی آباد کتول-دریاچه کبودوال علی آباد کتول-آبشار کبودوال رامسر-دریاچه خزر رامسر خیلی به من خوش گذشت،هر روز یه جایی در حال تفریح و گردش بودیم.یه روز دریا.. ...
17 شهريور 1394

سفرهای تابستانی 94 (2)- مشهد

سومین روزی که در شهر مشهد بودیم،به جایی رفتیم که کوهسنگی نام داشت. کوهسنگی دومین پارک بزرگ شهر مشهده و خیلی زیباست.شامل همه چیزایی بود که من عاشقشونم.استخر،مجموعه کودک که من خیلی دوست داشتم و بازی کردم،پیست اسکی،سرسبزی و رقص نور در آب و .. هوای پارک بسیار عالی بود و من اسکوترمم با خودم آورده بودم و حسابی بازی کردم و بهم خوش گذشت. یه دوستم پیدا کردم و تا شب مشغول بودم.بعد از اون به اتفاق بابا و مامان خوبم به تماشای پیست اسکی بچه ها رفتیم و بعدم که وارد مجموعه کودک شدیم،اولش من تعجب کردم و گیج شده بودم!خیلی شلوغ و سر و صدا زیاد بود،تا حالا مامان و بابام فکر می کردن که من چقد شیطونم ،ولی با دیدن بچه ها فهمیدن که م...
16 شهريور 1394

سفرهای تابستانی 94 (1)-مشهد

برای اولین بار بود که من مشهد و حرم امام رضا (ع) می رفتم،برام خیلی جالب بود،جمعیت زیادی در حال رفت و آمد بودند،وقتی وارد صحن شدیم،اولین چیزی که چشممو گرفت حوضچه بزرگ و فواره آبی بود که وسط صحن قرار داشت و منم که عشق آب بازی کلی ذوق کردم.بعد از چند دقیقه آب بازی،با اصرار زیاد بابا و مامان که دوباره بر می گردیم ..دل کندم و به همراه بابایی برای عرض سلام وارد صحن اصلی شدیم.بعد از اینکه زیارت کردیم،برگشتیم کنار حوضچه و تا مامان اینا برسن من حسابی بازی کردم. دومین روزی که مشهد بودیم،رفتیم کوهستان پارک و خیلی خوش گذشت. وقتی وارد مجموعه باغ وحش وکیل آباد شدیم،اولین چیزی که چشممو گرفت،سه چرخه هایی بود که یه گوشه پارک بود.. و من دوس...
16 شهريور 1394

رنگین کمون..

اصطلاحات مخصوص: مامان.. رنگین کمون بیار بخورم . چشم،نوش جونت مامان خوابیدیا.. مامان بیداریا،چشمات بازه... هنگام بازی در پارک : چه کیفی میده،خیلی خشنگه(قشنگه). ای جان هیچی زیباتر از زبون شیرین شما نیست عمر من         ...
11 خرداد 1394

سفره هفت سین94 و شازده پسر

در سال جدید شادی،خنده،سبزی و سلامتی  را برایت آرزومندم گل بهاری من لحظه هایت پر از شکوفه باد.. ماهی کوچولو غذا می خوایی؟؟؟ بیا بع بعی جونم، هر چقدر دوست داری بخور!!!! عیدی آقا آرمان گل،هدیه مامان جون عزیزم           ...
11 فروردين 1394

جشن تولد دو سالگی آرمان

"نبات کوچولو عزیزم،جشن تولد دو سالگیت مبارک " جان من ،امسال جشن تولدت رو با تاخیر و شب چهارشنبه سوری برگزار کردیم . خیلی  خوش گذشت و همه کوچولو های فامیلمونم حضور داشتند.تم تولدت رو من وبابایی پو و دوستانش انتخاب کردیم که شما هم خیلی خوشت اومد،از چند روز قبل منو بابایی در تدارک تولدت بودیم و بسیار خوشحالیم که جشن تولدت بهت حسابی خوش گذشت، این روزا هر کی ازت میپرسید چه خبره میگفتی: تولد آرمانیه،تولدم مبارک قربون شیرین زبونیت برم دلبرکم، تولدت مبارک عکسای این شب به یاد ماندنی: کارت دعوت جشن تولد دو سالگیت لطفا برای دیدن باقی عکس ها از ادامه مطلب دیدن فرمایید..       &n...
10 فروردين 1394

جان مادر در دوسالگی..

تمام زندگي من، دلم ميخواهد ساعتها بنشينم و تماشايت كنم هميشه به شادي و تندرستي ،لبت خندان و دلت شاد باشد عزیزم، آمين يا رب العالمين                     ...
3 اسفند 1393